زمان تقریبی مطالعه: 3 دقیقه

اصلی و کرم

اصلی و کرم \aslī-yo(va) karam\، افسانۀ عاشقانۀ کهنی که روایتهای گوناگونی از آن در فرهنگ و ادبیات عامیانۀ کشورهای آذربایجان، ارمنستان، ترکیه و برخی از کشورهای آسیای میانه رواج دارد.
افسانۀ اصلی و کرم در اوایل سدۀ 10 ق / 16 م به وجود آمد و از همین زمان به بعد در میان مردم قفقاز، آسیای میانه و آسیای صغیر رواج یافت. بااین‌همه، برخی از پژوهشگران بر این باورند که خاستگاه اصلی این افسانه، آذربایجان بوده است («دائرة‌المعارف آذربایجان ... »، IV / 235). برخی دیگر معتقدند که اصلی (معشوق) و کرم (عاشق)، قهرمانان داستان، در اواخر سدۀ 10 ق می‌زیسته‌اند و این داستان در حدود یک سده پس‌ از آنها شکل گرفته است (گونی، 135). در بیشتر روایات قفقاز، خاستگاه افسانۀ اصلی و کرم شهر گنجه یاد شده است، اما بنابـر روایات مردم آسیای صغیر، نقطۀ آغاز داستان، شهر اصفهان است (همو، 3-4).
خلاصۀ داستان بنا بر روایت مردم قفقاز چنین است: زیادخان، خان گنجه، و قراکشیش خزانه‌دار و وزیر او بوده است. این دو با هم قرار می‌گذارند که اگر یکی صاحب پسر و دیگری صاحب دختر شود، آن دو را به عقد ازدواج یکدیگر درآورند. چندی بعد خان گنجه دارای پسری، و قراکشیش صاحب دختری می‌شود. پسر را محمود (کرم) و دختر را مریم (اصلی) نام می‌گذارند. این دو با هم بزرگ می‌شوند و به یکدیگر دل می‌بندند؛ ولی کشیش که نمی‌خواهد دخترش را به یک مسلمان بدهد، همراه خانواده‌اش از گنجه فرار می‌کند. کرم در پی آنان سازبه‌دست در بیابانها آواره می‌شود و با تحمل سختیهای بسیار خود را به آنان می‌رساند. سرانجام کشیش ناچار دختر را به کرم می‌دهد، ولی دکمه‌های لباس عروسی او را طلسم می‌کند. کرم در شب زفاف به وصال اصلی نمی‌رسد و از درد این ناکامی چنان آه سوزانی از سینه برمی‌آورد که گیسوان دختر آتش می‌گیرد و هر دو می‌سوزند و خاکستر می‌شوند. خاکستر این دو دلداده را در کنار هم به خاک می‌سپارند، اما کشیش وصیت می‌کند که پس‌از مرگش او را میان آن دو به خاک بسپارند. پس‌از چندی، از خاکسترهای عاشق و معشوق دو بوتۀ گل می‌دمد و هنگامی که گلها به‌سوی هم سرمی‌کشند تا به هم برسند، بوتۀ خاری از گور کشیش سر بر می‌زند و مانع می‌شود.
در روایات آسیای صغیر چنین آمده است: اصلی، دختر خزانه‌دار پادشاه اصفهان، که یک کشیش مسیحی بود، و کرم، فرزند یک مرد مسلمان، از کودکی به هم دل بسته بودند. این دو با عشق پاک با هم بزرگ شدند، ولی هنگامی که قرار شد به عقد ازدواج همدیگر درآیند، کشیش به‌شدت با ازدواج آن دو به مخالفت برخاست، زیرا نمی‌خواست که دخترش همسر یک فرد مسلمان شود؛ از این رو، دخترش را از اصفهان به دیار دیگری برد تا مگر کرم را فراموش کند. کرم در پی آنان به راه افتاد. کشیش سالها دختر را از دیاری به دیار دیگر می‌برد و کرم نیز همچنان در پی آنها می‌رفت تا به شهر حلب رسیدند. سرانجام در آنجا، با توصیۀ پادشاه حلب، کشیش با ازدواج این دو دلداده موافقت کرد، اما در شب زفاف، کرم از شدت شور و سوز عشق آتش گرفت و سوخت، و اصلی هم که با گیسوان خود خاکستر او را جاروب می‌کرد، از شراره‌ای که به موهایش گرفت، سوخت و خاکستر شد («دائرة‌المعارف ترک»، III / 469).
در متن داستان اصلی و کرم، نظم و نثر درهم آمیخته است. «عاشیقها» هنگام نقل داستان، قسمتهای منظوم را همراه ساز، به آواز می‌خوانند.

مآخذ

Azarbayjan sovet ensiklopediyasy, Baku, 1980; Güney, E. C., Kerem ile Aslı, Istanbul, 1968; Türk ansiklopedisi, Istanbul, 1971. 

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.